جدايي مانندقطع عضو است...
زنده ميمانى
ولي كمتر از پيش هستى...
برچسبها:
دستانت که مال من بود..
حالا اما..
وقتی از کنارت عبور میکنم خودم را به دیوانگی میزنم..
برچسبها:
دلتنگم ...
برای او نه
برای منه قبل ازاو
چقدر قشنگ بودم.
برچسبها:
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ،
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ !
ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ،
ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ می کنی ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ !
ﺣﺎﻻ
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری
ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ...
.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ،
ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ...
برچسبها:
براى فراموش کردنت هرشب آرزوى آلزایمر مى کنم...
خوش به حال تو...
که وقتى “او” آمد، بدون هیچ دردسرى
فراموشم کردى...
برچسبها:
آسانسوری شده ام تنها در برجی متروک
که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است
به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی...
گاهی اوقات ، حسرت تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست
برچسبها:
به عشق شک کردم ,
از زمانی که
عاشقانه عشق ورزیدم و ظالمانه ظلم دیدم ...
به عشق شک کردم ,
وقتی که
به وسعت صداقتم دروغ شنیدم ...
به عشق شک کردم ,
وقتی که
خاکی شدم اما انها که خاک پایم بودند , برایم مغرور شدند
عشق ممنوع
تا زمانی که
هوس را عشق میگویند ...
برچسبها:
به هر چه نمیخواستم رسیدم
جز تو که میخواستمت .
برچسبها:
سلام
از بس اینجا سوت و کور بود و کسی تحویلم نگرفت و جواب کامنتامو نداد
منم از اینجا رفتم وب قبلیم هر کسی میخواد باهام باشه
و لینکم کنه خبر بده لینکش کنم آدرس وب فعالم از این به بعد اینه:
http://www.ghooyetanha.mihanblog.com
راستی بنا به تقاضای بعضی دوستان عکسمو گذاشتم فعلا"
ولی بعدا" برش میدارم
عکس یهویی هستا .
بدون رسیدگی و کیفیت.
بد بود ببخشید.شما خوش تیپا عفو بنمویید.
کامنت آب بعدی لطفا".
برچسبها:
ته ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺧﺮ ڪنـار ﺷﯿﺸـﻪ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳـﺖ
ﺑﺮﺍﯼ آنڪه ﻣﭽﺎﻟـﻪ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺕ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧـﯽ ﺑـﻪ ﺷﯿﺸـﻪ ﻭ
ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ یڪ ﺟـﺎﯼ ﺩﻭﺭ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾـﯽ ڪه ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪخـﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ڪه ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﺩ
ﺍﺯﺣﻀﻮﺭ ﭘُﺮ ﺭﻧﮓ یڪ ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﺕ ڪجاسـت
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ڪه ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ی ﻫﻤﯿـﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ڪوچڪ شود ... ﻭ ﺩﻧﺞ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ
ﻭ ﺁﻩ بڪی ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺕ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺵ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﯾﻪ ڪنی
برچسبها:
سه شنبه عطریو گرفتم که اون میزد....
چهارشنبه اون دیگه نبود....
پنجشنبه صبح ب یادش عطرشو زدم....
اما فهمیدم عطر هم مثل لباس باید به آدم بیاد....
عطریعنی خاطره....
یعنی یه لحظه که با گذرش تمام خاطرات رو جلوی چشمات به رقص درمیاره....
وقتی عطریو بخاطر یه مخاطب خاص دوست داری٬هیچوقت خودت ازش استفاده نکن....
نذار بوی اون برات بشه عادت.....
چون هیچوقت مثل اون نمیشه.....
برچسبها:
چند موی بلند
روی بالشم جا مانده است،
درست مثلِ
چند ترکش
در بدنِ
یک
سرباز
برچسبها:
بی احساس ترین فرد روی زمین میشوم وقتی...
تفریحت میشود بازی گرفتن قلب بی گناه من...
ماچ میکنم و میگذارم کنار دوستت هایم را...
تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش دروغ بود
برچسبها:
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!
برچسبها:
×در من گرگی هست خسته از نبرد های پی در پی برای زندگی×
×در گوشه غاری نشسته و زخم هایش را میلیسد ×
×وای از روز انتقام همه را غار نشین خواهم کرد ×
برچسبها:
مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..
و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارم نیسـت را ! ببخشیـد !
کــه بـا بـودنـــم تـــــرافیـک کــــــرده ام !!
برچسبها:
برچسبها:
حــافظا...
میدانم هزار نفـر را پیچانــده ای !!
امــا اینبار حواست اینجــا باشد !
نیــت می کنم به نام او ...
به نام فراموش کـــردنش...
به نام راهی برای فراموش کردنش..!
پینوشت 1:
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ
ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟...
پینوشت 2:
رفت ...
بی آنکه مرا به خدا بسپارد...
نمیدانم...
خدا را از یاد برده بود یا مرا؟
انگار سالهاست که من مرده ام
اما هنوز ذهن زخمی ام
یاد تو را نشانه می رود.
برچسبها:
طبقه سوم
بد نیست.
طبقه هفتم
تمام شهر پیداست اما کافی نیست.
طبقه دهم
نه مرا راضی نمی کند.
باید جایی بلند تر باشد.
جایی که وقتی پریدم مغزم بپاشد.
جوری که تمام خاطراتم وسط خیابان بریزد.
مثلا" بام خانه تو
همان جایی که لباسهای پسرت
پرچم عشقباریهای تو و همسرت شده.
از این بالا مرگ عاشقانه تر است.
'z
برچسبها:
دلم از دنیای پست و سنگی آدمها گرفته
چمدانم را می بندم آهنگ سفر کرده ام.
نمی دانم به کجا باید رفت ولی میدانم تصمیم سفر دارم.
پا به داخل کوچه می گذارم از بی احساسی مردم سردم می شود....
به هر کوچه که می رسم عشق را سنگسار می کنند.
به عابری می گویم:هوای کثیفی است!
- دود را می گویی؟ سری تکان می دهم.
می گوید: دود اگزوز است.
می خندم ولی خوب می دانم دود اگزوز نیست.
دودی است که از آتش دلهای سنگی بر خاسته
به راهم ادامه می دهم. مردی روی گاری دورنگی می فروشد .
سرش حسابی شلوغ است.
کمی جلوتر عابری صداقت را زیر پایش له می کند.
چندشم می شود.....صورتم را بر می گردانم تا نبینم
اما مگر می شود؟! نزدیک مغازه ای می ایستم
مردی سه بسته خیانت می خرد.
قدم هایم را تند می کنم و به سرعت دور می شوم.
اشکهایم سرازیر می شود.
شاعری شعر غم می سراید.
شوریدگی ام رامی بیند:چه می خواهی؟
پاسخ می دهم: محبت!
پوزخندی می زند:نیست!سالهاست افسانه شده.
از او جدا می شوم.کمی جلوتر پسری عاطفه را تنبیه می کند
پای سفرم می شکند
به راستی شما بگویید به کجا سفر کنم؟؟؟؟؟
برچسبها:
کاش همیشه ماه پشت ابر بماند...
نمی خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بی من چه می کنی
برچسبها:
بهترین بازیگران هم اوج هنرشون اینه که
اشک و لبخند رو تو دو سکانس مجزا بازی کنن.........
هر چند پشت هم و بدون فاصله
ولی تو اشک های مرا می بوسیدی
در حالی که لبخند دیگری در آغوشت بود
پینوشت:یکی اذیتم میکرد ادرسشو داشتم کپی پیست بود اگه با ادرس اون کامنت اومد ببخشید
خانم سارا دست از سرم بردار من ادم سالمی هستم مثل تو نیستم .افتاد؟
برچسبها:
تکه های شکسته اش را از زمین بر می چینم
ومی گذارم کنار تا دوباره به هم بچسبانم
اما این قلب شکسته جز برای من و برای
گریه های شبانه ام به کار چه کسی خواهد آمد ؟
و چه بهتر هم که به کار هیچ کس نیاید
قلبی که به کار تو نیامد
قلبی که عقل را از من ربود
قلبی که دیوار عشق را تا ثریا بالا رفت
و هر از گاهی ترس از سقوط لرزاندش
ترس از شکستن ترس از تکه تکه شدن
ترس از پایمال شدن
امانمی دانم کجا خطایم بود که این گونه شکستم
نمی دانم که چرا سادگیم مرا به اینجا کشاند
همیشه فکر می کردم که ساده بودن بهترین کار است
اما ندانستم که هر جایی نباید سادگی کرد
زمانی باید گرگ بود و زمانی همچون شبان
نمی دانم کجای کار می لنگید ؟
کجا باید گرگ بودم اما نبودم ؟
و کجا باید شبان بودم اما نبودم ؟
هنوز به داشتن یک قلب پاک اما شکسته
که در سینه ام فقط به امید بازگشتت
می تپد افتخار می کنم
به قول تو :
« دلهای پاک خطا نمی کنند . سادگی می کنند
و امروز سادگی پاکترین خطای دنیاست ! »
برچسبها:
حرف تازه ای نیست ....
جز آنکه دلم شکسته است
در تمام آینه ها تصویر من ترک خورده است ....
سکوت تازه ای نیست ...
من همان لبهای ساکت را به اختیار د ارم ....
در انتظار شکستن سکوت به سر میبرم
اشک تازه ای نمی چکد از گونه های تر من ....
همان اشکهایی که با حسرت می شویند چشمان مرا.....
چشمان خیس من می غرند از دست غصه ها
قلب آزمند من دیگر تپش تازه ای ند ارد ....
قلب من مدتی است سکوت اختیار کرده است....
از میان انبوه آدم و کو چه و ترانه ... تنها به وصله پینه کردن روزگار مشغولم.
در ادامه خوابهای ندیده .... دیدن عکسهای رنگ و رو رفته کودکی..
خواندن نامه های قدیمی.. دوباره تکه تکه دیروزهای کوچک..
کنار فریادهای تقویم بدون برگ!! صبحی دیگر ..
بی اعتنا به های و هوی پشت سر ..
همراه با سنگهای تشنه رودخانه... می رسم به این جمله :
آب از سرم گذشت !!!
در سرزمین شیاطینی که
تنها دل به خاک داده بودم
برچسبها:
دنیا نمی ترسد از اینکه مترسکش ،عاشق کلاغ بشود
و مزرعه را به باد بدهد.
نمی ترسد از اینکه نرگس های کوهی، دل ببندند
به مرد گلفروش و دشت هایش عریان بشود.
دنیا نمی ترسد از مهر بی امان باران
به خانه ای که عاقبت سیل می بردش..
حتی نمیترسد که دل زمینش برای یک شهر بلرزد
و هر چیزی را درقلبش فرو ببرد.
اما آدم می ترسد.می ترسد که دل بدهد و خالی بماند دستش .
می ترسد که زندگی اش لای بقچه ی دلش جا مانده باشد.
آدم می ترسد که عشق مثل یک اسکناس کهنه گوشه نداشته باشد
یا چند مغازه آنطرفتر ،بشود ارزانتر خریدش و گرانتر فروخت.
آدم می ترسد و قلبش مثل قلب
یک خرگوش کوچک فرارکرده همیشه می لرزد .
خرگوشی که دل خوش نکرده به هویج کوچک نارنجی نزدیک .
و یادش رفته است که مرگ همیشه پشت بیشه هاست.
و وقتی می رسد که تمام دنیا عاشقی کرده جز آدم.چون آدم می ترسد.
و نمی داند که باید مزرعه و جنگل و خانه و شهر را به باد داد
و یک گردنبند بدلی لاجوردی خرید
با یک نخ بلند که آخرین آویزه های سنگی اش
درست روی قلبت جا خوش می کند .
افسوس که آدم می ترسد.و اگر نترسد و دل ببازد بال در می آورد .
یکی از این پرنده ها روزهاست پشت پنجره من لانه کرده است .. .
برچسبها:
بيهوده عاشق تو شدم
نه نامي داشتي
نه چهره اي.
در تاريكي بازي ميكردم
بايد ميباختم
حالا منم و دست هاي خالي
و ماه كه سكه اي است
دست نيافتني
حالا منم و سرشكستگي
قمار بازان
سرشكسته به خانه بر مي گردند.
برچسبها:
امروز درختی را بعد از یکسال دیدم
خشکیده بود ...
گفتم چرا خشکیدی؟
گفت بعد از آن روز که تو رفتی ...
یارت را با دیگری دیدم
زیر سایه ام می نشست
و به تو میخندید ...
برچسبها:
جایزه بازی با آدما ،
یه عروسک دیگست !
که هیچ نوازشی بی درد نیست !
پینوشت 2:خودتان را در قلب هیچ آدمی نچپانید ،
جا نمی شوید ،
چروک می شوید فقط !
برچسبها:
شکارچیان را خبر کنید...
من پلنگ زخمی ام...
من نمیتوانم زجر کش شدنم را ببینم...
من پلنگ زخمی ام...
شکارچیان را خبر کنید...
برچسبها:
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را...
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو...
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم...
و در آخر هر دو پی بردیم تو به “حماقت” من ،
من به “پست” بودن تو...
آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود .!!
پینوشت :درد من از چشمانی بود
که به من اشک هدیه می داد
و به دیگران چشمک
برچسبها:
روز که نه!... دلگیرترین لحظه ی غروب جمعه شدند...
از روز رفتنت دق کرد حنجره ام...
شادی خشکید میان سینه ام...
در اوج تابستان برف نشست به پشت پنجره ام!
از لحظه ی رفتنت لحظه لحظه آرزو می کنم:
" کاش دنیا سه طلاقه ام کند! "
پینوشت:
کسی که با رفتنش
خوشبختی رو ازت می گیره
چطور میتونه بهت بگه:
روزی هزار بار برات آرزوی خوشبختی می کنم؟!!!
برچسبها:
گفتم دلــم از شیشه است میشکنه !
گوش نکردی
فشارش دادی
هم دل من شکست
هم دســت تو برید ...
این دستخط ِ تو نیست!
برچسبها:
خسته از روزهای تکراری
افسرده از بازی روزگار
دل زده از مردم دنیا
آزرده خاطر از همه
شکست های پی در پی
و .... و .... و .... و .... و
اینها همه تاوان است
تاوان یک نگاه
یک نگاه و لرزش دل
کاش فرصت برای امتحان کردن وجود داشت
آخر ....یک روز تو خوب من بودی ....
برچسبها:
با آن همه وعده ماندن
دیدی آخـــر
من ماندم و تمـــام ابعـــاد نبودنت؟
دیدی چه زود با نفس نفس آن غریبه
تمام قول هایت بر تک درخت آرزوهایم بر باد رفت؟
اما شک نکن شاهزاده بی وفایم
من نیز خیانت را از تو خواهم آموخت !
و یک شب
در آغوش مرگ
عطـــش وار
لـــب هایم را به لـــب هایش خواهـــم دوخــــــت ...
پ.ن1:مرگ ...
مادر مهربانے است
که کودک خود را پس از یک روز طوفانی
در آغوش کشیده نوازش می کند و می خواباند "صادق هدایت"
پ.ن2: مرغ عشق فخر فروشی نکن
معشوق تو نیز به لطف قفس است که وفادار مانده ...
پ.ن3:يعقوب به من آموخت وقتي زندگيت كنارت نيست.....كوري بهتراست.
برچسبها:
ای دزدان دریایی بیایید
من دل به دریا زده ام
همه دار و ندارم برای شما
این همه تنهایی حلالتان باشد
برچسبها:
برچسبها:
شبها مترسک کتش را
روی شانهی آدمبرفی میاندازد
سیگاری با هم میکشند
و پرندهها را به هویج مهمان میکنند.
ما که خوابایم،همه با هم رفیقاند
ما که بیدار،دنیا دوباره سنگ میشود
برچسبها:
به آرزوی بچگی ام رسیدم
چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم
این بار نه تنها صف اول ، بلکه جلوتر از صف اول جای گرفتم
حتی جلوتر از پیش نماز
همه به من اقتدا می کنند
چقدر مهم شدم
نماز تمام میشود
همه به سمتم می آیند
روی دست بلندم می کنند
چقدر عزیز شدم
چند قدمی حرکتم می دهند
یکی فریاد می زند : " بلند بگو لا اله الا الله " . . .
برچسبها:
عاشقم گر نیستی
لطفی بکن نفرت بورز ...
بی تفاوت بودنت
هر لحظه آبم می کند ...
برچسبها: